مدتی است که دولتمردان در کوششاند تا «بحران صندوقها» را بهمثابه کلیدواژهای در اذهان عمومی جا بیندازند؛ این موضوع درصدر چالشهای کشور قرار گرفته است و در جلسات مختلف از مراسم تحلیف تا سخنرانیهای کارگزاران دولت، سخن از بحران صندوقهاست.
بنا به برخی شواهد، بنده تصور میکنم که مخاطب هشدار بحران تنها «مردم» هستند، نه سیاستمداران! گویا کوشش بر این است که مردم برای تغییرات اساسی ازسوی دولت آماده شوند. برخی از اقدامات دولت در زمره مهمترین عوامل ایجاد بحران مذکور قرار دارند؛ مهمترین مصداق آن، نپرداختن بدهی خود به سازمان تامین اجتماعی است؛ آنهم درحالیکه سازمان مذکور مجبور است برای پرداخت مصارف ماهانهاش (حقوق بازنشستگان و بازماندگان) وام با بهره زیاد بگیرد.
بنابراین عامل تشدید بحران در صندوقها و بهویژه تامین اجتماعی مشخصا خود دولت است. مهمترین دلخوشی مدیران کنونی تامین اجتماعی این است که در برنامه ششم بر بازپرداخت سالانه 10 درصد از بدهیهای دولت تاکید شده است اما این خشنودی از دو جهت فاقد پشتوانه است: یکی آنکه در اولین سال اجرای برنامه نیز دولت به 10 درصد تن نداد و دیگر آنکه، حتی اگر دولت به این بازپرداخت پایبند بماند، باز هم هیچ بخشی از مسئله حل نخواهد شد؛ چراکه اولا هرسال سهم دولت از کسورات بیمه به بدهیها افزوده میشود و ثانیا سود سالانه مطالبات باقیمانده نیز بدان اضافه شده و جایگزین میزان بدهی پرداختی دولت میشود و در طی 5 سال تنها ممکن است میزان بدهیها ثابت بماند اما کم نخواهد شد.
میزان بدهیهای دولت به تامین اجتماعی در حدی است که به نظر میرسد دیر یا زود دولت توان پرداخت آن را کاملا از دست خواهد داد. از سال 1384 تاکنون، هر دو سال و نیم، بدهی دولت به سازمان تامین اجتماعی ۲ برابر شده است؛ بنابراین این دولت است که در بازپرداخت بدهی خود به صندوق تامین اجتماعی به بحران نزدیک میشود نه صندوق تامین (در وضعیت عادی).
نسبت بدهیهای دولت (به تامین اجتماعی) به بودجه کشور در سال 1384، کمتر از 4 درصد بوده است اما این نسبت هر سال رشد کرده است و در سال 1394 به 14 درصد رسیده و در سال 1395 از این میزان نیز عبور کرده است؛ این بدان معناست که بهزودی بدهیهای دولت به سهم بالایی از بودجه خواهد رسید و حتی پرداخت درصدی از آن نیز برای دولت بهسادگی مقدور نخواهد بود.
بنابراین به نظر میرسد که «دولت دارد بحران خود را به صندوقها فرافکنی میکند» و بعید نیست بر آن باشد تا با یککاسه کردن مسائل صندوق تامین اجتماعی با صندوق بازنشستگی کشوری و لشکری و تعمیم بحران آنها به این صندوق، از زیر بار مسئولیت بازپرداخت بدهی خود و بحرانی که خود بدان دچار است، بگریزد. لازمه چنین گریزی «اصلاحات بنیادی در نظام بازنشستگی» است. ذیل چنین سناریویی میتوان استقلال مالی صندوقها را نادیده گرفت و آنگاه از بحران گریخت.
مطالبات سازمان تامین اجتماعی از دولت بهحدی سنگین شده (بیش از 141 هزار میلیارد تومان) که حتی اگر دولت به بهای پذیرش مسئولیت پرداخت تعهدات بلندمدت همه صندوقها، چنین اصلاحاتی را انجام دهد، باز هم زیانش کمتر از بازپرداخت بدهیهای موجود خواهد بود.
کوتاهآنکه این دولت است که دارد با بحران صندوقها روبرو میشود، نه صندوق سازمان تامین اجتماعی؛ اگرچه کوتاهی در بازپرداخت مطالبات، صندوق تامین اجتماعی را نیز از پا در خواهد آورد.
نویسنده: یاسر باقری، پژوهشگر حوزه سیاستگذاری اجتماعی